مرهم


مرهم

وقتی که همه در پی اسرار جهانند؛ من در بغلت، غرق در دو گوی چشاتم. این شاعر دیوانه عجب عشق سرایید، با یک نظرت شعله کشیدی به بساطم من داردار بودم و تو ساقی عاشق، دیوانه ترم کرده ای، ای صاحب...

وقتی که همه در پی اسرار جهانند؛
من در بغلت، غرق در دو گوی چشاتم.
این شاعر دیوانه عجب عشق سرایید،
با یک نظرت شعله کشیدی به بساطم

من داردار بودم و تو ساقی عاشق،
دیوانه ترم کرده ای، ای صاحب جانم؛
پایان بشود آخر این شاعر جانی،
گر تو بری و من نزنم مشت به جهانم

این دوری ظالم، زیادی عاجزم کرده،
بی سایه ی تو من آدمی خانه خرابم
ای کاش به جای فاصله عطر تنت بود؛
مستانه تر است عطر تو از جام شرابم

من با تمام دار و ندارم روی تو بستم،
مرهم میشوم حتی اگر بر چوبه ی دارم.
یارا باز ببخش من را، که من هربار میمیرم؛
هر بار که تو خسته ای از جنبش یک کارم...

آرین

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | قابی دیدنی از بازیگر زن پُرحاشیه در حرم امام رضا(ع)