آغوشِ بستهِ امید


آغوشِ بستهِ امید

بر بالِ خیال، در هوایِ آزادی پرواز می کنم در آغوشِ بستهِ امید، عاشقانه عشوه و ناز می کنم در بیداریِ محوی متروک، خواب می بینم در خوابِ خوشِ فراموشی، سراب می بینم تلخی را با لبخندی خسته و...

بر بالِ خیال،
در هوایِ آزادی پرواز می کنم
در آغوشِ بستهِ امید،
عاشقانه عشوه و ناز می کنم
در بیداریِ محوی متروک،
خواب می بینم
در خوابِ خوشِ فراموشی،
سراب می بینم
تلخی را با لبخندی خسته و تبدار
رنگ می زنم
به درایتِ دورِ چشمانِ بیدار
نیرنگ می زنم
دروغِ درونزا را در دلِ بیمار
پنهان می کنم
دردِ را با دروغِ آشکار
درمان می کنم
تا تُهیِ تلخِ زندگی را،
به سودِ خوشبختی
ورق بزنم
امّا نمی شود که نمی شود

شماها،
ای سر سپردگانِ سفرِ صوریِ خوشبختی
بندِ دلِ بریدهِ مرا،
به زلفِ ظریفِ رؤیاییِ اَش،
گره می زنید؟
به چه قیمتی و چند می زنید؟

چشمانِ من،
دوخته شده به دور دست ها
به خیلِ بی خیالان و مست ها
آنان که،
چو گردِ گیجی
با ترنم بادِ گم راهی می رقصند
آنان که،
به آغوشِ بردگی
با خیالِ آزادگی می خزند
آنان که،
با دهانی عریض
و در سایه ی ستمی غلیظ
در سورِ خوشی می چَرند
آنان که،
صبر را با ستوه می خَرند امّا،
بر سیاهیِ بختِ خود
سینه می دَرند
آنان که،
ایمانشان امنیت ستیز است و،
برهانشان،
اندیشه گریز
آنان که،
انگشت نشانه رفته بر غرّگی شان
هرگز،
غبارِ کتابی نروبیده
آنان که،
در دامانِ غریبه ها
غرورِ ملی را به رقم می کشند
و شرابِ شهرت را،
در شکستِ قلم می نوشند

و من،
در آغوشِ سرد تنهایی خزیده اَم
هراسان از،
جهلِ جماعتی جبون که،
جمجمه هاشان،
پر از جریدهِ ناخوانده امّا،
جهادگرِ علومِ جبلی ست ( مقصود )


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


5 کشته و زخمی در 3 تصادف هولناک در پایتخت