اصل نارسیس ...


اصل نارسیس ...

جوان شعر تو جان مرا به یغما برد غرور مستتر ت ابتدای تنهایی ست تسلسل ضربات ات به درد دعوا خورد بلای نازل ناز ت نزول نو زایی ست شروع صحت شعر م از ابتلا ی ات بود سرایت لب ترد ت به ترس لب های ام...

جوان شعر تو جان مرا به یغما برد
غرور مستتر ت ابتدای تنهایی ست
تسلسل ضربات ات به درد دعوا خورد
بلای نازل ناز ت نزول نو زایی ست


شروع صحت شعر م از ابتلا ی ات بود
سرایت لب ترد ت به ترس لب های ام
امید آخر عمر م به ابتدای ات بود
که تیغ عشق بیفتد به جان تب های ام


فرشته ای که در اندام دلبر ت می زیست
دچار نوع نجیبی از اصل نارسیس است
شقایقی که در آبان دامن ات مخفی ست
جمیع جاذبه ی فازهای پردیس است


هلاهل سرطان زای طعم سیگار ت
به کام درد شریف ام شبیه مرفین است
حکایتی ست مرا با گلو ی گل دارت
که بوی سر به هوای اش نوید تسکین است


تمام مردم این شهر با طرب قهر ند
دل ام کمی هیجان کُشنده می خواهد
اگر چه پنجره های ام به سمت این شهر ند
سکوت صبح خیال ام پرنده می خواهد


پرنده ای که در آواز نیزه می رقصید
گلو ز گوشه ی چشم مقامران تر کرد
از انتحار نیستان همیشه می ترسید
زهی که بر لب تار م هوای آذر کرد


قرابتی ست مرا با شمال تنهایی
که از جنوب جماعت به عشق راهی نیست
شبی که می دمد از شرق شمس شیدایی
خیال برکه ی مغرب همیشه بی ماهی ست


قسم به غربت فانوس های دریایی
جزیره ام تب طاعونی قلم دارد
نمی رسد به سکون، کشتی مقوایی
که گنج و رنج حروفی شبیه هم دارد


خشاب خشم مقدس رسول ماتم بود
که مرز مشترکی بین مرگ و نادانی ست
خیال خام حکیمان شفای عالم بود
جهان دچار جنون گلوله درمانی ست


تمام دلبرکان دلیر می دانند
که مرگ ماه عسل یک خطای انسانی ست
به گوش آینه های شکسته می خوانند
که شوق سیب گناه کبیر حوا نیست


نصیب جان من از شعر زجر بیدار ی ست
غبار آینه را شست حضرت باران
عقوبت همه ی شاعران خود آزاری ست
طناب دار سحر خیز سهم بی داران


مرا به جمع رسولان بت شکن ببرید
خیال تیشه به دوشان همیشه شیرین است
به سمت بیشه ی اقوام کوه کن ببرید
که کوه وصل پر از صخره های خونین است


قسم به اسم اِلی خورده ام که تا هست ام
دو چشم می زده باشد هماره ممدوح ام
شب از حلول غزل در گلوی او مست ام
سحر بدون صدای اش شهید اندوه ام


تکلّف از خم زلف اش به شعر من پیچید
اگر چه ساده ترین حرف رنگ موی اش بود
بکارت نفس اش در تن سخن پیچید
خمار چشم غزل از سبوی بوی اش بود


پرنده بازی من اتفاق دیرینی ست
که از شکار هما ی تن اش به راه افتاد
ظهور زلف کج اش انحراف شیرینی ست
رسول قوم قلم باز در گناه افتاد


خماری کلمات ام شراب سرخی شد
که در زبان تمام معاشران پیچید
محاق شعر سیاه ام عقاب سرخی شد
که استعاره ی بال اش در آسمان پیچید ...



29 اسفند ماه 1402




برای شنیدن نسخه صوتی شعر را بزنید یا برای دانلود را بزنید.



تاثیر شگفت انگیز رابطه جنسی بر زیبایی زنان