یار غم نصیبان


یار غم نصیبان

رفتی نکردی از من، یادی در این زمانه افسوس بی وفایی، در این زمان روانه من حرف دل بگفتم ،تو حرف عقل بگفتی گفتی که عقل و دل هم، جفتش یکی همانه من نو بهارم ای جان، تو آن خزانی ای ماه از عشق دوریت...

رفتی نکردی از من، یادی در این زمانه
افسوس بی وفایی، در این زمان روانه

من حرف دل بگفتم ،تو حرف عقل بگفتی
گفتی که عقل و دل هم، جفتش یکی همانه

من نو بهارم ای جان، تو آن خزانی ای ماه
از عشق دوریت ماه، این نوبهار خزانه

من یار غم نصیبان، تو یار بی وفایان
از بی وفایی تو ، وفا شود افسانه

من بلبل نوایم من عاشق و شیدایم
از دیدن روی تو، عشقی زدن جوانه

گفتم چه بی وفایی ، درد مرا دوایی
گفتی دوا ندارم ، ای عاشق دیوانه

منّت کشیده ام من ، جامه دریده ام من
گفتی مرا تو خواهی، اینا به هست بهانه

سرباز حذر کن از او ، از او گذر کن از او
گر از دو دیده خود ، اشک غمت روانه

1403٫2٫11

علیرضا چریکی متخلص به سرباز

بر وزن مفعول و فاعلاتون



ماه دل