قصه ی ماه


قصه ی ماه

ماه یک شب سرد شد از نگاه آسمان دلسرد شد باد با لبخند گفت: با پتوی ابر خود را گرم کن. ،،،،،،،،،،، آسمان باران گرفت ماه در زیر نگاه گرم او ماوا گرفت ،،،،،،،،،،،، در زمین طوفان...

ماه یک شب سرد شد
از نگاه آسمان دلسرد شد
باد با لبخند گفت:
با پتوی ابر خود را گرم کن.
،،،،،،،،،،،

آسمان باران گرفت
ماه در زیر نگاه گرم او
ماوا گرفت
،،،،،،،،،،،،

در زمین طوفان گرفت
آسمان باران گرفت
نوح بر کشتی نشست
ماه اما با خیال سبز تو
زیر باران جان گرفت

،،،،،،،،،،،،،
ماه یک شب گر گرفت
خاطره از سر گرفت
آسمان اما رخ مهتاب را
مثل شب در بر گرفت

،،،،،،،،،،

ماه پشت ابر شد
آسمان در جنگ شد
باد اما لابه لای بوته ها
مثل من دلتنگ شد

،،،،،،،،،،
آسمان بی رنگ شد
خسته و دلتنگ شد
مثل دریا قایق مهتاب را
سوی ساحل برد و بی آهنگ شد

،،،،،،،،،،،

ماه ...
یک شب قهر کرد
آسمان را
بی بهانه ترک کرد




ویژگی های افراد دو جنسه یا همان ترانس ها چگونه است ؟