برای تو که میدانی 5


برای تو که میدانی 5

حتما که نرفته خواب در چشمِ تو دوش برده است خمار چشمت از جامعه هوش گفتیم به هم که مِی شود جای تو خوش هستیم پشیمان من و می ، باده فروش هرچند شده جهان همه تازه ز عشق پاکی تو بخیز و خرقه ی کهنه...

حتما که نرفته خواب در چشمِ تو دوش
برده است خمار چشمت از جامعه هوش
گفتیم به هم که مِی شود جای تو خوش
هستیم پشیمان من و می ، باده فروش
هرچند شده جهان همه تازه ز عشق
پاکی تو بخیز و خرقه ی کهنه بپوش
نشناختمت که گرچه خوش سیمایی
طرحِ رخت از بدی گرفته است نقوش
درباره ی وصل تو سرودم دیوان
نامش ((که تو در فریبِ دیوانه مکوش))
آتش بزدی به عمق دل ، جان و تنم
چون کوره ز آتشت کنم جوش و خروش
او را که طبیب درد خود میدیــــدم
زخمی زد و جان ستاند و تن برد به دوش



شیمیل ها چه افرادی هستند؟