شانه


شانه

فردای پروانگی اگر به دنبالت آمدم نشان از این نیست که برگردی می‌خواهم بدانم شانه را کجا گذاشتی موهایم در پیله بلند شدند و موهایم از صبح پروانگی به دستان دیگری شانه خواهد شد و رنجور مباش از من عادت...

فردای پروانگی
اگر به دنبالت آمدم
نشان از این نیست که برگردی
می‌خواهم بدانم شانه را کجا گذاشتی
موهایم در پیله بلند شدند
و موهایم از صبح پروانگی
به دستان دیگری شانه خواهد شد
و رنجور مباش از من
عادت کرده است
فراموش نمی‌کند
ذهنش به تکرار نشسته است
و تنها من
می‌دانم، چه شد که دیوانه است.
.
.
.
شعر شانه سی‌امین شعر از کتابم ابریشمِ عادت تقدیم به شما دوستان خوبم
یلدا صالحی 19 اردیبهشت 1403



نهنگ برکه