کودک


کودک

مثلِ یک پَر بودی سبک و شاد و رها فارغ از حسرتِ دیروز و غمِ فرداها تو جهانت جا شد در نشیمنگهِ تاب، در پریدن وسطِ چاله ی آب، در کمی سُر خوردن، و به چرخیدنِ یک چرخ و فلک خندیدن... من ولی صد افسوس که...

مثلِ یک پَر بودی
سبک و شاد و رها
فارغ از حسرتِ دیروز و غمِ فرداها
تو جهانت جا شد
در نشیمنگهِ تاب،
در پریدن وسطِ چاله ی آب،
در کمی سُر خوردن،
و به چرخیدنِ یک چرخ و فلک خندیدن...
من ولی صد افسوس
که در ابهام و غمِ فردایم
و در آن حسرتِ دیروز که چون باد گذشت
ماندم و جا ماندم
از چمنزارِ (کنون)...
کاش وقتی که جهان
همرهت می رقصید
ذهنِ من آنجا بود
و به آن ( پوچِ پُر از حسرت و غم)
می خندید...


حمید گیوه چیان




آیه های زندگی