ره جوانی


ره جوانی

جوانی که می اندیشی به راه کوته راه کوته که همیشه هموار نیست گرچه به دنبال گنج و لذّتی هر گنج و لذّتی، که سزاوار نیست ز ایّام و مقام روزهای شیرین ره آن که همیشه دشوار نیست در فکر مرکب بر مرکوب و...

جوانی که می اندیشی به راه کوته
راه کوته که همیشه هموار نیست

گرچه به دنبال گنج و لذّتی
هر گنج و لذّتی، که سزاوار نیست

ز ایّام و مقام روزهای شیرین
ره آن که همیشه دشوار نیست

در فکر مرکب بر مرکوب و مرکوب بر مرکب
دنیای اکنون، که همیشه بر ما سوار نیست

گرچه زمین، گِرد و خطّی خمیده است
ره ساده و گِرد که همیشه دَوّار نیست

این دنیا، مهمان سرا و سفری بیش نباشد
به یک سفر، بدی در زُوّار نیست

نوار و مرز بین انسان ها الکی است
بین آدمیتِ انسان ها که نوار نیست

نور خدایی در دنیا، فهم می خواهد
هر نور و روشنی که اَنوار نیست

دنیا، به انسانیّت و عقل شیرین است
دریغا دل و عقلی در هَوار نیست



اینک تو