مسعود


الماس مسعود دُر دانه درخانه ی زیبا خواه، خوش نقش به نگاهم سنگ سیاه محمره...
الماس مسعود دُر دانه درخانه ی زیبا خواه، خوش نقش به نگاهم سنگ سیاه محمره ی ذات، لطفی است رو به وعد به سماهم بوسم ز لب بوسیده تندیس همه نجوای تو در همه ی خواب عطر تن تو هم آغوش نشده ، انباشته شده در بزم...
الماس مسعود دُر دانه درخانه ی زیبا خواه، خوش نقش به نگاهم
سنگ سیاه محمره ی ذات، لطفی است رو به وعد به سماهم

بوسم ز لب بوسیده تندیس همه نجوای تو در همه ی خواب
عطر تن تو هم آغوش نشده ، انباشته شده در بزم هم سال ام

از تاب گرمی نگه ات ز سر شب، هر شب شده ام بی خواب
بی تو ناز دارم چکنم ،ز دور وعده به دادی تا به سحر دور نگاهم

غرق احسان شده ام فاصله امنی نزدیک و دور و برم نیست
در مروه وصفا و کعبه ی شیرین سخنم ،تشنه ی بقیع زیر خاکم

درصحن سرای دیده بشُستم با چند قطره اشک نگاهی به آهی
زائر شدی در بارگاه حق به دعاگویی تو کنم مست عشق روانم

راد در پی عشق تو از خانه ی مستانه دست تو بگیرد هر شب به گدایی
در مروه وصفا خواهان ثواب به دلداده فروغ هنگام خوش وصف وصالم

منوچهرفتیان پور (راد)