کجایی کودکی‌ها


خراب و گنگ و خاموشم گمم در خود ، من از حالم گریزانم سرابم مست و ویرانم...
خراب و گنگ و خاموشم گمم در خود ، من از حالم گریزانم سرابم مست و ویرانم همچون برگی خشکیده ،رها در دست بادم چه لرزانست منه تنها از این آغاز باناله ، در این پایان گنگ گیرم من اینجا در زمان...
خراب و گنگ و خاموشم
گمم در خود ، من از حالم گریزانم

سرابم مست و ویرانم
همچون برگی خشکیده ،رها در دست بادم

چه لرزانست منه تنها

از این آغاز باناله ، در این پایان گنگ گیرم
من اینجا در زمان گیرم
زمین گیرم

دل من بچگی میخواد
دله سیری دویدن با خیال کودکی میخواد

کجایی کودکی ها
زانوان وصله دوخته سادگی ها

کفش پاره
گیر سر از گل لاله

خنده های از ته دل

شادی های بی بهانه؛ توی کوچه های خاکی
غروب‌های آخر بازی، خونه جای خوابمون بود

دنیامون بازی و شادی
دویدم پاپتی همراه بادی

سبک بال همچون پروانه
به لب آواز کودکانه


نمی‌دانم ؛ کجای بازی را من بد دویدم؟
که مرز کودکیها را دریدم

کجای قصه خوابم برد
که دیگر کودکی ها مرد .