پریشانگویی


خاتون سرکش دوره افتاده در بی‌خوابی من که آاااای هواااار این جوانک...
خاتون سرکش دوره افتاده در بی‌خوابی من که آاااای هواااار این جوانک پریشانگو در خلوت من چه میکند؟ آرام خاتون جهان خواب است من بیم رسوایی ندارم اما از خدشه ی حرفی درشت بر نازکای طراوت تو...
خاتون سرکش دوره افتاده در بی‌خوابی من
که آاااای هواااار
این جوانک پریشانگو
در خلوت من چه میکند؟

آرام خاتون
جهان خواب است
من بیم رسوایی ندارم
اما از خدشه ی حرفی درشت
بر نازکای طراوت تو می‌ترسم
آرام خاتون جهان خفته
من اگر بیدارم، بی قرارم
شاید اینک که من
محو زیبایی توام
و جهان خرناسه میکشد
خداوند
به هبوط دیگری می اندیشد
هبوطی که
به پلک خسته ی من
هزار سال دیگر
انتظار تحمیل کند.
منی که هزار هزار سال است
از گاز زدن سیب
بیم دارم
منی که زنان گندمگون را
تا میبینم
به هراس می افتم
منی که روزی دور
در سایه ی سیبی
با پچ پچ زنی در گوش مردی مردد
تصویر تورا در ذهنم گم کردم
و تا به خود آمدم
جای تو برهوت بود و غروب
جای تو بشر بود و شرارت
جای تو ابر بود که عربده میکشید
جای تو پرخاش بود و خشم
جای تو خالی بود....
من از تکرار این کابوس
می ترسم
خاتون