نا رفیق


نا رفیق

مهر بان بودیم ولی خنجر زدند بر پشت ما داس نامردی زدند بر دست و بر انگشت ما برده اند مارا به چشمه و ندادند آب خوش تیشه قهراست هنوز برریشه وبرخشت ما تشنه لب هستیم کنار ساحل و دریایشاعر:حمید ارامیان

مهر بان بودیم ولی خنجر زدند بر پشت ما
داس نامردی زدند بر دست و بر انگشت ما
برده اند مارا به چشمه و ندادند آب خوش
تیشه قهراست هنوز برریشه وبرخشت ما
تشنه لب هستیم کنار ساحل و دریای آب
وای،خشکانیده شد سبزه ،چمن بر دشت ما
دانه بسیار است ولی دانه درشت بسیار تر
آتش و داغ رفیق مانده هنوز بر شصت ما
بند کیفم را بدست دارد رفیق نا رفیق
عاشق انگشتری گردید، برید انگشت ما
ناله ، آرام ،تا عرش و سما گویا رسید
کی پریشانی و فقر پر میکشد از مشت ما
حمید آرامیان ، آرام ، 26 آبان 96

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید| چگونه عمر طولانی‌تری داشته باشیم؟