" غزّهی غزل "
تنت زخمی از چنگ پولادها
تبر خورده از دست جلادها
فریبِ دفَک بود و رویای کبک
به خونت کشیدند ، صیادها
به یک چاه هم جرعهایی آب نیست
در این وادی تشنه آبادها
به جای چکاوک ، ملخهای سبز
کمین کرده بر برگ شمشادها
به کفها همه تیغِ فرعونیان
کمر بسته بر مرگ میلادها
من اما تو را میسپارم به نیل
مگر چاره سازند امدادها
گلوی فلاخن پر از سنگِ خشم
بلند است ؛ دستان فریادها
تبِ حلقهی صبرِ نارنجک است
که گل کرده بر دست دامادها
تو میمانی و باز گل میکنند
درختان سیب تو در یادها
پُر از غزّههای غزل میشوی
تو را میسرایند نوزادها
غلامعلی همایونی "شمیم"
تنت زخمی از چنگ پولادها
تبر خورده از دست جلادها
فریبِ دفَک بود و رویای کبک
به خونت کشیدند ، صیادها
به یک چاه هم جرعهایی آب نیست
در این وادی تشنه آبادها
به جای چکاوک ، ملخهای سبز
کمین کرده بر برگ شمشادها
به کفها همه تیغِ فرعونیان
کمر بسته بر مرگ میلادها
من اما تو را میسپارم به نیل
مگر چاره سازند امدادها
گلوی فلاخن پر از سنگِ خشم
بلند است ؛ دستان فریادها
تبِ حلقهی صبرِ نارنجک است
که گل کرده بر دست دامادها
تو میمانی و باز گل میکنند
درختان سیب تو در یادها
پُر از غزّههای غزل میشوی
تو را میسرایند نوزادها
غلامعلی همایونی "شمیم"