بغض، سکوت، عشق
تو، وضو، شعر
نمی دانم... پیش و پس اش با تو
با تو... که رسم سبز دیدن را بلدی
وگرنه کیست که به پیچکی یک شهر را آذین ببندد
تو، وضو، شعر
نمی دانم... پیش و پس اش با تو
با تو... که رسم سبز دیدن را بلدی
وگرنه کیست که به پیچکی یک شهر را آذین ببندد