خوشه ی گندم


خوشه ی گندم

رفته بودم شیراز در جوار حرم شا‌‌هِ چراغ گوشه ای خلوت و آرام نشستم تنها با دلی پُر از داغ ! بُوی عطرِ حرمِ حضرتِ آقا خوش بود مثل یک باغ قشنگ که در آن هر چه بگوئی گُل بود همه جا رنگارنگشاعر:محمدرضا جعفری

خوشه ی گندم
رفته بودم شیراز
در جوار حرم شا‌‌هِ چراغ
گوشه ای خلوت و آرام نشستم تنها
با دلی پُر از داغ !

بُوی عطرِ حرمِ حضرتِ آقا خوش بود
مثل یک باغ قشنگ
که در آن هر چه بگوئی گُل بود
همه جا رنگارنگ !

پیرمردی دیدم ، که عبادت میکرد
ناله میکرد ولی آهسته
ذکر می گفت به درگاه خدا
با دلی بشکسته !

و جوانی دیدم
که خدا را می دید
چشمهایش گریان
اشک می ریخت و می گفت که ای صاحبِ ایوانِ بلند
من ندارم سامان !

و سپس پیرزنی را دیدم
که دعایش متفاوت ز دلِ مردم بود
و چنین او می گفت :
که چرا قسمتِ ما
خوشه ای گندم بود ؟!

آری !
و چه زیبا سخنی داشت به تدبیرِ خودش
تا تدبّر بکنند ، زائرانِ حرمِ شاهِ چراغ
.............................. که جهان رازِ عجیبی دارد !



م جعفری

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


طلاق روناک یونسی از شوهر دومش ! / خانم بازیگر در کانادا مطلقه شد + عکس شوهران اول و دوم !