به خدا خواهم گفت...


به خدا خواهم گفت...

اگر روزی به پرواز در ایم به خدا خواهم گفت که در این شهر غریب کودکی از سر ظلم نقش بر پیکره خاک نهاد به خدا خواهم گفت که در این عالم و این خاک زمین ادمیت به جفا تنها شد مادری از طلب نان تنشاعر:مهدی سمرقندی

اگر روزی به پرواز در ایم
به خدا خواهم گفت
که در این شهر غریب
کودکی از سر ظلم
نقش بر پیکره خاک نهاد
به خدا خواهم گفت
که در این عالم و این خاک زمین
ادمیت به جفا تنها شد
مادری از طلب نان
تن به اغوش شبی پر ز هوس
چارقدش باز شدواشک روان
به خدا خواهم گفت
که قرار دل عاشق به خدا این نبود
این همه ظلم که ایین نبود
ادمی بر رخ خود چهره ی ادم دارد
در پس پرده بسا گرگ به بالین دارد

اخر به کجا میرود این
لشگر پر شده از ظلم بشر
به کجا میرود این
سیل ویرانگر اغشته به خون
به خدا خواهم گفت
که دگر گوش فلک کر شده از داد بشر
به خدا خواهم گفت
که خدایا تو کجایی که بشر یاغی شد
تشنه بر خون برادر
چشم بر زحمت مادر
تبری بر دل ارامش خواهر
به خدا خواهم گفت
ای که در لذت قدرت غرقی
یا که در ثروت از راه جفا میخندی
به خدا خواهم گفت
این همه اشک که هر لحظه فرو می ریزد
اخر قصه هر روز جفا ست
عاقبت دست به دعا است
و همه ی دلخوشی اش باز خداست

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | اولین تصاویر از حمله پهپادی نیروهای امنیتی به خودرو تروریست‌ها