به نام یکتا خالق هستی کرم ابریشمی بودم در اندیشه ی پروانه شدن شوق پروانه شدن آتشی افروخت به جان و تن من عشق پرواز چنان حسرتی شد در جانم دور خود پیله...
آنکه در صحنه پر درو و بلا حاضر بود بستر درد پدر مرگ عمو ناظر بود خردسالی که غم کرب وبلا یادش هست کشته زهر جفا سبط علی باقر بود احمد صحرایی کاش شهادت...
عشق یعنی آه، آتش گلعذاری سوختن مرگ پروانه ،شقایق برگ و باری سوختن عشق یعنی داغ زنجیر اسارت روی دست پا برهنه روی شنها غم گساری سوختن دشمن عشق آتشی از...
تا که ویروس آمده ما هم اسیر خانه ایم همچو شمع بی رمق دنبال یک پروانه ایم در سکوت خویش گاهی گم شود فریادها سر به دامان کدامین مام بی کاشانه ایم رزهای...
آسمانم سایه افکنده بر حاصل ما رحمتت کی فلک میشود شامل ما مرغی پَرکَنده هنوز هم شوق پرواز دارد آدمی لال است ولی سودای آواز دارد ساحره ای با بدبختی که...