چواکنون به غیب ایمان آورده ام ازدرون وازبرون جان آورده ام به نیم عمر سرگرم دنیا شوید که اسرارعشق ازیار آورده ام بکوشید وبنوشیدو بجوشید که احوال دل ز...
فقط می خواهم آرام باشم دست های خدا را بگیرم و تا ثریا برای داده ها و نداده هایش پرواز کنم فقط می خواهم آرام آرام از پنجره ی اتاقم گلهای زرد باغچه را...
خاری خلیده بدل و بیرون نمی شود بر عهد شده ام با او مجنون نمی شود اشک حلقه برچشم روانه شدچو سیل جانان من به سان او جیحون نمی شود از رنج غریبی دیده بر...
کشیده میخِ حسرت قابِ عکسی کهنه را بر دار و ساعت می کند دائم، فقط یک واژه را تکرار غروبی تلخ و دلگیر است و در زندانِ تنهایی به پیشِ چشمِ او می سوزد و...
تو ای زیباترین زیبا که هم جانی و جانانی که هم عشقی و ایمانی که هم دردی و درمانی که هم فکری و هم یادی که هم لبخندی و هم اشکی که هم عاشق و هم معشوق که...
درون داشت تن کُشته شد خواندش مَنگیا خوانده شد؛ کاسه سر هزارساله شکافته شد؟ هزاران مَن کاغذ هیچ شگرد دروغی مارپیچ دروغِ از دروغ تا دروغ با دروغ پایان...
موجِ بی پروا و ساحل در جدال بزمِ آغوش ست و میلی بی مجال در هوایت بی هوایم هم نفس بغض و بوسه، پَرسه ای شوریده حال یادِ اوجِ تپّه ای مانوس و سبز باد و...