کوچه ای بن بست


کوچه ای بن بست

زندگی را در به رویم کوچه ای بن بست، بست چشم هایم را به رویم ماهرویی مست، بست ما به داغِ خود به خود هرگز نبالیدیم رک دیده بر خود - چون حبابی- هر که از خود رست، بست آه ما را هر که دید آسوده دریابدشاعر:ابراهیم حاج محمدی

زندگی را در به رویم کوچه ای بن بست، بست
چشم هایم را به رویم ماهرویی مست، بست

ما به داغِ خود به خود هرگز نبالیدیم رک
دیده بر خود - چون حبابی- هر که از خود رست، بست

آه ما را هر که دید آسوده دریابد که هیچ
دل نباید بر بلندایی که گردد پست، بست

عشق آمد - ناگهان- وا کرد از دل عقده ای
دید اما تا دل ما مملو از آه است، بست

عقل ورزیدم دلم شد سینه چاکی هرزه گرد
عشق ورزیدم دلم جز در خودش ننشست،بست

می شود حاصل فرج در کار عشّاق ای بشر
آذرخشی را اگر از پشت رعدی دست، بست

از جنون سر در بیاور مرد عاقل، ناگزیر
دست و بال عاشقان را عقل اگر تردست، بست




رشد در جهنم