خورشید تابنده


خورشید تابنده

به در میخانه آمد تا دمی خوشتر کند جام زرینش دادم تا که دستم پر رز کند در مکتبش بنشستیم ،چه زیبا نوشید جان ما پیاپی همی زد تا سرشت ما نیکو تر کند سیه پیک گنه خلق ،نور شد در دست وی بر عالمشاعر:سلیم سپهوندی

به در میخانه آمد تا دمی خوشتر کند

جام زرینش دادم تا که دستم پر رز کند


در مکتبش بنشستیم ،چه زیبا نوشید جان ما

پیاپی همی زد تا سرشت ما نیکو تر کند


سیه پیک گنه خلق ،نور شد در دست وی

بر عالم هستی تابید. تا خود را تابنده تر کند


نورش سرهرمست تابید سرمست شد عجبا

که خورشیدعشق ظالم ومظلوم در برکند


زاهدین مجذوب و تابنده نورتابان عشقند

یزید ایدبه درگه شان ز حسینش والاتر کنند


الحق کوست پیغمبر بی دعوی موکب حق

ان که گنه بندگانش نزد خدا کمترکند


ای که نوری و نگاهی ،منزه از گناهی

خاتم حق اوست، دین محمد اسلام ترکند


وحی امد عقل سلیم، قدم نهم درجنات حکیم

جهنمم کنید، جنات نعیم وساطت می کند


~)£mp¡ré*¥*K¡ñg$(~




لبت پُر از