پنج تا شعر کوتاه !


پنج تا شعر کوتاه !

یک حال شعرهایم خوب نیست ! واڗه‌ها ! دست به کمر بلند می شوند تا صدای‌شان را به آسمان برسانند گزمه‌ها نمی گذارند! آنها از بهار می ترسند! دو با خیالت ! راه می روم قدم می زنم موهایت را نوازششاعر:ابوالحسن اکبری

یک

حال شعرهایم خوب نیست !
واڗه‌ها !
دست به کمر بلند می شوند
تا صدای‌شان را به آسمان برسانند
گزمه‌ها نمی گذارند!
آنها از بهار می ترسند!

دو

با خیالت !
راه می روم
قدم می زنم
موهایت را نوازش می کنم
و بلند بلند می خندم
صدای عابران به گوشم می رسد
دیوانه شده !
آن ها نمی دانند !
عشق !
عقل را از آدم ها می گیرد.

سه

تندبادی در سرم می وزد !
اسب ها شیهه می کشند
درخت ها !
سر به زمین می آورند
دریا !
به پابوسی ساحل می آید
عقاب ها !
در آسمان راه می روند
و من زیر باران !
انتظار آفتاب را می کشم.

چهار

اگر این شعرها نبود !
سال‌ها پیش !
مرگ مثل پیچکی !
گلویم را گرفته بود
و من کوزه‌ای بودم
که معشوقی !
لب را بر لب هایم می گذاشت.

پنج

دهان درختان !
بوی عطش می دهد
شیطان !
در موهایت قدم می زند
و ابرها از آسمان می روند.





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا