کاش فراموشی جُرم بود


کاش فراموشی جُرم بود

در دلم فریادهاست ، قصه ی تلخ سکوت ، چاره ی بیچاره ها ، مُردن فرهادهاست ، حرفها دارد دلم ، از شکست و از گذشت ، سر به درد می آید از ، گفتنِ این سرگذشت زندگی از ابتدا ، قهوه ای بی قند بود ، شاعر:پریساحیدری کرمانشاهی

در دلم فریادهاست ،
قصه ی تلخ سکوت ،
چاره ی بیچاره ها ، مُردن فرهادهاست ،

حرفها دارد دلم ، از شکست و از گذشت ،
سر به درد می آید از ، گفتنِ این سرگذشت

زندگی از ابتدا ، قهوه ای بی قند بود ، طعم شیرینی آن ، هدیه ی لبخند بود ،

نقشها پر رنگ شد ، عشق هم کم رنگ شد ، زیر بار زندگی ، قلبها از سنگ شد

نه خیانت دیده ایم ، نه کسی را کشته ایم
نه جنایت کرده ایم ، نه به تیغی مرده ایم

در کدامین دادگاه ، دل شکستن جرم است ؟!
در کدام قانون و دین ، ترش رویی کفر است ؟!

نه کسی از بردن از یاد ، راهی زندان شود ، نه کسی با خود پرستی داخل رندان شود ،

عاشقانه حرفهایی گفته و دل میبریم ،
اعتمادی و نگاهی و جوابی میدهیم ،
چشم تا وامیکنیم ، دو و سه و چاریم و بعد ،
غرق مسئولیت و نقش جدیدی میشویم

ذهن من ، اما هنوز جعبه سیاهی کهنه است
گرچه در دنیای او دنیای من هم مرده است ،
هرشب و هر روز میپرسم ز خود ای ساده دل !
آن همه عشق و تواضع را ز یادش برده است ؟!
او اگر شاعر نبود و من نبودم ماه او ،
پس سرودِ "زندگی با عشق" را که گفته است ؟!

در کدامین دین ، فراموشی و دل کندن گناه ست ؟!
در کدام قانون ، بی رحمی و خودخواهی خطاست ؟!

نه من آن باشم که دنبال حقوق خود رَوَم ،
نه تو بتوانی که عمر رفته ام را پس دهی ،
من ولی دلخوش به گلهای لطیف باغچه ،
تا زمانی که دوباره "شعر باران" سر دهی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هیچگاه موز و تخم مرغ را باهم نخورید