این جهان،جهان ما نیست
که دگر برف نیز
توری سفید نیست بر سر قحبهی پاییز
تاریکی مطلقیست...
بر سر بذرهای همیشه خفته
بهار نیز دگر
در غم و درگیر ما نیست
و جز این،تقدیر ما نیست!
که جهان ما بود
مژدهی بهار با پرستو نبود
روزهای سرد پاییز باران نمی بارید
و هستی ما را زما نمی ربود
که جهان ما بود
سرو نماد آزادگی نبود
و هر ذره که جنبید
آسمانِ هفتم نامرد را نمی ستود
این جهانِ ما نیست
که اگر بود
به جای آسمان زمین جاذبه نداشت!
و کسی سر به آسمانی بلند نمی کرد
که ما را با این قحبه واگذاشت
آسمان هم یخ زده
و دگر درگیر ما نیست
و جز این،تقدیر ما نیست
که دگر برف نیز
توری سفید نیست بر سر قحبهی پاییز
تاریکی مطلقیست...
بر سر بذرهای همیشه خفته
بهار نیز دگر
در غم و درگیر ما نیست
و جز این،تقدیر ما نیست!
که جهان ما بود
مژدهی بهار با پرستو نبود
روزهای سرد پاییز باران نمی بارید
و هستی ما را زما نمی ربود
که جهان ما بود
سرو نماد آزادگی نبود
و هر ذره که جنبید
آسمانِ هفتم نامرد را نمی ستود
این جهانِ ما نیست
که اگر بود
به جای آسمان زمین جاذبه نداشت!
و کسی سر به آسمانی بلند نمی کرد
که ما را با این قحبه واگذاشت
آسمان هم یخ زده
و دگر درگیر ما نیست
و جز این،تقدیر ما نیست