laquo;بهت raquo;


 laquo;بهت raquo;

در تداوم پرتگــاه دوستی، چه غافل ماندم!! و از سایه حقیقت گریختم ، بلاهتـی!! درونم غوغاست ، اما از چه آرامم... از جبـر! نه از بهت است که اینگونه سر در لاکـــ خود فرو برده ام و دَم نمی‌زنم بهشاعر:صدیقه بیگلری


در تداوم پرتگــاه دوستی،
چه غافل ماندم!!
و از سایه حقیقت گریختم ،
بلاهتـی!!
درونم غوغاست ،
اما از چه آرامم...
از جبـر!
نه از بهت است که اینگونه سر در لاکـــ خود فرو برده ام و دَم نمی‌زنم
به گمانم،
سایه ِراستی گم شده است
وقد حقیقت خَم ...
تو آرام از پرتـگاهِ چشمم افتادی
و من اینجا چه می کنم؟؟؟
مانده ام،
تا طعم گسِ سیلی را زیر گوشم حس کنم!
مانده ام،
تا بر حماقتم شبانه بگریم!
تو نخواهی مُرد....
من،
مانده ام که در سکوتِ ساعت های
شب و روز ،
نا آرام بمیرم.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


هشدار روسیه به آمریکا درباره مصادره دارایی‌های این کشور