بود صبا برساند.....
بود صبا برساند به دوست پیغامم که بردهای به دو صد گونه صبر و آرامم چه روزها به سر آوردهام که تا شامی حریف محفل ما گردی ای گل اندامم تو را چه صرفه که در روزگار مخموری زدی شرنگ هلاهل به جام...
بود صبا برساند به دوست پیغامم
که بردهای به دو صد گونه صبر و آرامم
چه روزها به سر آوردهام که تا شامی
حریف محفل ما گردی ای گل اندامم
تو را چه صرفه که در روزگار مخموری
زدی شرنگ هلاهل به جام ایّامم
به پاس آن همه جامه دریّ و دربدری
روا نبود چنین مزد روز فرجامم
مرا که روی تو خود حجت خداوندی است
چه حاجت است به بازار کفر و اسلامم
به یک کرشمه چه کردی به سرزمین یقین
شکست رونق بیت و طواف و اِحرامم
چو در دیار حجازم نشد فتوح نظر
مسلّم است چه افتد به ملک اصنامم
نمینهم به جهان سر به تیغ توبه سروش
ولو که کوس شناعت زنند بر بامم
گمان مبر دل شوریده با قرار افتد
مگر به گردش بالِنگ و سیر چِنگامم
شرنگ: زهر
بالِنگ و چِنگام: دو گردش گاهند در روستای فارسیان که زادگاه حقیر است در استان گلستان
که بردهای به دو صد گونه صبر و آرامم
چه روزها به سر آوردهام که تا شامی
حریف محفل ما گردی ای گل اندامم
تو را چه صرفه که در روزگار مخموری
زدی شرنگ هلاهل به جام ایّامم
به پاس آن همه جامه دریّ و دربدری
روا نبود چنین مزد روز فرجامم
مرا که روی تو خود حجت خداوندی است
چه حاجت است به بازار کفر و اسلامم
به یک کرشمه چه کردی به سرزمین یقین
شکست رونق بیت و طواف و اِحرامم
چو در دیار حجازم نشد فتوح نظر
مسلّم است چه افتد به ملک اصنامم
نمینهم به جهان سر به تیغ توبه سروش
ولو که کوس شناعت زنند بر بامم
گمان مبر دل شوریده با قرار افتد
مگر به گردش بالِنگ و سیر چِنگامم
شرنگ: زهر
بالِنگ و چِنگام: دو گردش گاهند در روستای فارسیان که زادگاه حقیر است در استان گلستان