رویایِ دور


رویایِ دور

اگر نزدیک میبینم ، دَمی رویایِ دورم را نمی کاهَد کمی رنجِ رهِ صعب العبورم را دلم را بسته ام بر نذر و حاجاتی که معلوم نیست چطور اینگونه تنظیم میکنم اهداف کورم را نباید چنگ اندازم به افکاری که...

اگر نزدیک میبینم ، دَمی رویایِ دورم را
نمی کاهَد کمی رنجِ رهِ صعب العبورم را

دلم را بسته ام بر نذر و حاجاتی که معلوم نیست
چطور اینگونه تنظیم میکنم اهداف کورم را

نباید چنگ اندازم به افکاری که ناموزون
بپاشد لحظه هایِ لذتِ عطفِ حضورم را

برای ساختن آنچه ،که دیگر نشکند در من
هزاران بار له کردم ، به زیر پا غرورم را

برایِ مهره یِ سربازِ من در منزل آخر
به رغم خویش برچیدم وزیر مرده شورم را

و حالا وقت آنست که به ماهی ها بیاموزم
زمانی سود جویند که، بگیرند زورِ تورم را

به دریا رفته میداند ، چه توفانی بلاخیز است.
که اینک ناخدایم نظم بخشیده امورم را

تمام پله ها را یک به یک بالا رَوم آنقدر
که میدانم زمانی میکِشند تصویر جورم را

تمام مرزهای ساخته ی ذهن را رها کردم
نمی ترسم که تاریکی بگیرد حجم نورم را

برای لحظه ای کوتاه ،نگاهم دور تر هم رفت
ولی نزدیک میبینم کمی رویای دورم را



خیام تر از خودم .........