هر بار من این بار تو


هر بار من این بار تو

با تو در خلوت نَشستم تا عاشقانه گل کند نیم نگاهی بر منو چشم چون آیینه ام کردی و گفتی وقت نیست دسته گل آوردم و گل سرخی کردم از شاخه جدا روی موهای سیاهت کاشتم گفتی که مشتاق این کار نیستی شمع را...

با تو در خلوت نَشستم
تا عاشقانه گل کند
نیم نگاهی بر منو چشم چون آیینه ام کردی و گفتی وقت نیست
دسته گل آوردم و گل سرخی کردم از شاخه جدا
روی موهای سیاهت کاشتم
گفتی که مشتاق این کار نیستی
شمع را روشن نمودم تا شود محمل گرم و طردم نکنی
برخاستی چراغ را روشن نمودی و گفتی مگر برق نیست
من مگر پروانه ات نبودم دور تو هر دم نگشتم
محفلی زیبا بهر تو آراسته ام گفتی خواب زیباتر است روز بعد گویم چه رویای قشنگی
وقت بیداری شود دل گرم خوابم
نه گریزد نه بیازد نه شود شرمنده
تقش بیستون از جنون فرهاد و تیشه ای که نفهمید این عاشقی است یا دیوانگی کنده نشد
با دلت‌همراه شو
شمع و گل و پروانه لاجرم محصول عاشق شدن نیست
با یک بوسه از سردی بگفتی عزیزم خوب بخوابی شب خوش




رنج مردم