در مکتب عشق


در مکتب عشق

در مکتب عشق گفت لیلی مجنون تو را از پی زند ناله را کم کرد و مادام هی هی زند درس اول بود در مکتب رسم الف لیک در کلاس عشق دف و نی زند آخر این نیست که در صومعه بخوانیم در بت کده برقصیم عشق از پی...

در مکتب عشق
گفت لیلی مجنون تو را از پی زند
ناله را کم کرد و مادام هی هی زند

درس اول بود در مکتب رسم الف
لیک در کلاس عشق دف و نی زند

آخر این نیست که در صومعه بخوانیم
در بت کده برقصیم عشق از پی زند

یاد دارم در مسجد چه دادند یاد
یاد باد عصر رفیقی که دلم را کی زند

ماه من رخ بنام خشک بکن سیرت زرد
آتش افتاد به خرمن سوخت اگر پی زند

خواست به تو بگوید که در بند توام
لیک بشکست صنم عکس رخت با نی زند

بار بربند که زلف رخت ذکر سحری است
افطار بگشایم اگر آفتاب صبحت از ری زند

خاک چشم مست جرم نای تو تیره شده
یار برگو به دریا تو بگویی در کوی دی زند

سیاوش دریابار دوازده اردیبهشت403



چه می شد