خیرالحاکمین

هر دل،چو دلبری کند در،پی یار
جامه نو،پوشد و خودکندتیمار

ای که دل،شب و روز گرفتارِ توست
دریاب حالِ مجنونی که بیمارِتوست

ای که از هر اندیشه ای برتری
از لشگرعقلا،بی شک سرتری

به هر روز،جان دهی،آنچه که خواهی
تردیدی نیست گر بگویم فقط توشاهی

همه عالم از وصفِ تو ، ناتوان
ای که ذکرت،هر دم باشد بر زبان

خوش دل آنکه باشد،هم رهه تو
ذوب شود،درعشقِ آتش گه تو

کَس ندارد،هیچ خبر،از اسرارِ تو
به یقین که‌ حق است،وعده ی قرارِتو

ای که آگهی زِ اسرارِ دل شب
جزتو نیست معبودی یا ربّ

ای که تو خوب تر از خوب های
فقط در وصفِ توست،ذات خدای

هرچه بود و هست،به لطف توست
طریق حق را از تو باید جست

توی که مالکِ ، مُلک و دیاری
به هستی،آنچه هست،تویکجا داری

چو موذن وقت اذان ذکر تو گوید
از زمین و آسمان، گُلِ پیوند بروید

هرکه را، که تو عزیزش داری
به شاهی رسد،از دلِ چاهی

به خَشمَت گر شاهی،گرفتار شِوَد
پشه ای تاج وتختش،به پرتگاه بِرَد

ای که هرچه دارم، ازلطفِ توست
بی تو،پوچ و خالیم وجاهل وسست

گر نگاه بر چینی از روزگارم
نرسدبه سامان،کار و بارم

یا ربّ بده، مرا توفیقِ این
باشم،جان نثارِ احکامِ دین

اجابت کن دعایم یاخیرالفاتحین
برهانم زه آتش یاخیرالحاکمین

ای صاحب بخشش و قدس و پاکی
نظری کن بر این دستای خالی

نزد تو باشد، یا رب دفتر هستی
ما را به نیکی بند،هروقت که بستی

شکروسپاس باشد مخصوص تو
از تو نباشد نهان ، یک دانه جو

رامیناهمه عالم ناتوان از وصف اوست
باشد بر اهلِ خِرَد ،بهتر از هر دوست