رویای شیرین


رویای شیرین

من و تو در آسمان شهر در زیر پایمان آرام در آغوش هم آرام در مکث زمان من و تو عاشق هم عشق در وجودمان وصل به تن‌پوش هم آرامش پیشمان مهمان من و تو در آسمان لب به لب لب‌هایمان چشم در چشم...

من و تو در آسمان
شهر در زیر پایمان
آرام در آغوش هم
آرام در مکث زمان

من و تو عاشق هم
عشق در وجودمان
وصل به تن‌پوش هم
آرامش پیشمان مهمان

من و تو در آسمان
لب به لب لب‌هایمان
چشم در چشم چشمانمان
این یعنی معنای عشق بی‌گمان

من و تو در کهکشان
رنج خالی‌ست این جهان
باید که بیهوده غصه مخورد
باید که خندید هر لحظه بی‌امان

من و تو در آسمان
در ماورای این جهان
شادی در پیش ماست
غصه خوردن اشتباه‌ست
با نور بگردد هر ظلمتی پنهان

من و تو دور از مردمان
خوب است این‌بار حالمان
ابرهای زیبا‌ همه جا اطرافمان
بهشت همین جاست در ذهنمان
دیدی گفتم چه مهربان است (او)؟
دیدی گفتمت که زمین نیست جایمان؟

من و تو در آسمان
در پیش هم دل‌هایمان
عشق لطیف است با تو
عشق ظریف است با تو
حس پرواز همچون پرندگان

من و تو عاشق همچنان
شهر در جوش و خروش
با مردمانی سخت‌کوش
من هم بله کوشش کردم
من در شعر و چشمان تو
بسیار با دقت پژوهش کردم
من لبریز شدم از طعم عشق
من به تو نیاز دارم مثل آب و نان

من و تو در اوج بیکران‌ این آسمان
من دیدمش در آن پریشان زلفان
من (او) را دیده‌ام در آن چشمان
من در خنده‌ات می‌بینمش آری
این نکته نوشته نگشته بود اما
نه اوستا نه تورات و نه در قرآن

برخیز ای رها باز هنگام سحر است
زمان برگشت به دنیای قضا و قدر است
و اما من ایمان آورده‌ام آری به جهانی دیگر
گرچه اکنون به جز رویای شیرینم ندارم برهان










وأ(2)