شب بال می گشاید
.
.
شب بال می گشاید بر بی کران دشت
کفتار های فاسد شادند در پلشت
از لانه می جهند
پیوسته می رمند
باچشم های هرزه ی لبریز حرص و آ ز
باچنگ های خونریز و با پوزه ی دراز
هول و هراس مر گ به صحرا نهاده گام
احوال سبزه زار غم انگیز از این پیام
رومی نهد به جنگل توفان درد و رنج
آوار خر چرانی و ویرانی وشکنج
.
شب بال می گشاید بر بی کران دشت
در غر بت سیاه شب افتاده سر گذشت
..
.
.
شب بال می گشاید بر بی کران دشت
کفتار های فاسد شادند در پلشت
از لانه می جهند
پیوسته می رمند
باچشم های هرزه ی لبریز حرص و آ ز
باچنگ های خونریز و با پوزه ی دراز
هول و هراس مر گ به صحرا نهاده گام
احوال سبزه زار غم انگیز از این پیام
رومی نهد به جنگل توفان درد و رنج
آوار خر چرانی و ویرانی وشکنج
.
شب بال می گشاید بر بی کران دشت
در غر بت سیاه شب افتاده سر گذشت
..