. . زنگ دبستان را با چترِ باران خورده وُ افتاده در کُنجِ کلاس درسِ جغرافی من دوست می دارم.... . ای حاصلِ دستانِ زیبارو با من بمان آرام در آسمانِ عشق...
میخواهم برایت بنویسم چشمانت مرا ندیده گرفتند شاید این شعر به نگاهت برسد و من ذوق کنم وقتی در میان تلنباری از درد غوطه می خورم ببین میان این سرما این...
گر بود عمر و روم باز به دیدار خودم عهد جانانه ببندم که شوم یار خودم خُرَّم آن روز ز پیران و ز شیخان برود کبر و بی معرفتی با غم هجران خودم معرفت نیست...