1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
2
حادثه.......
روزی از حادثه ای تلخ تو را گم کردم حاصل عشق تو را فدای مردم کردم ساختم بی عشقت قلعه ای از چشمه ی نور بذر جو کاشتم و دروی گندم کردم پ.ن فعلاتن...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
نامه
شهر خاکستری، دوباره غروب... بوی فقر و فلاکت و سختی کوچه ای در جنوب پایین شهر خانه ای با پلاک بدبختی... پدرِ خانه غرق خوابیدن خسته از حس تلخ بیداری...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
2
ضربان ثانیه ها
در ضربان کدامین ثانیه گم شده ام که پیدایم نمی کنی...؟ در طوفان کدام حادثه رها شده ام که صدایم نمی کنی... ؟ برای یافتن نشانی از نشانی تو با من بگو به...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
آزرده خاطر
رو نگردان از دلم همخانه ام با غم نکن عشق من را پس نزن نزد همه خوارم نکن قهر تو روح مرا آزرده خاطر میکند ای همه دنیای من درگیر اندوهم نکن عاشقانه با...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
داستان یک روز زندگی
داستان یک روز زندگی............. با طلوع خورشید نوری در دلم روشن شد امیدی تازه در دلم بیدار شد گامهایم گویی جانی دوباره گرفت می خواهم داستان یک روز...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
9
در جا مانده
اشرف مخلوقات در خودشناسی خود مانده ای ، چگونه است بر دیگری با قیل و قال موعظه می خوانی
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
کینزم
کینزم شطرنج؛کاسپاروف وکارپف فوتبال؛مارادوناوپله بوکس؛کلی بازی؛جکسن وناتالی اتومبیل؛شوماخر کشتی؛حاجی،تختی،دبیروسوریان وزنه؛حسین ونامجو...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
خیال
به اندازه ای که دوستت دارم دوستم بدار... افسانهٔ گول زنندهایست قصهٔ های روزمرهگیهای بی پرواز عشق .. میگفت... من در خیال ، آنرا با تو زندگی کردم...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
گوشت تَلخ
گوشت تلخ خواندی تو حیدر را چِسانا ای دَغل گر نبود گوشت تلخ نمیکرد لیلة مرگ جان بغل بی خبر نیستی نگین پادشاهی رفت کجا گوشت تلخ بود لیلةالمِعراج شد...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
خوررشید خانم
توو جنگل چشمای تو انگار یه آهو خوابیده اسیر اون نگات شدن چه حس زیبایی میده عطر خوش پیرهن تو دل برده و پس نمیده انگار که خونه پر شده از عطر گلای...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
10
شعر یعنی
شعر یعنی روح شاعر در قلم حسِ نابِ جسم، بر روی بلم شعر یعنی عاشقی تا حد مرگ با مسیحای نفس چون باد و برگ عشق یعنی شاعری در بابِ رود چون صدای پای دوست...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
دریا
شبی خواستم نقشی بکشم از زندگی قلم خود به رقص آمد نقش دریا را کشید دریا راز یک شب رویایی داشت وتو تنها راز دریای عشقی ومن قایق شکسته به دریا وتو تک...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
شعر ناخدای خسته
لالا لالا ، بخواب آروم ستاره که دنیا بی نگاهت سرد و تاره لالا لالا ، بخواب ای نور دیده که چشمم چون تو زیبایی ندیده لالا ،میگم برات تا خوش بخوابی تو...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
بدرود با درود
بدرود با درود صبح بخیر یک دانه من صبح بخیر زیبا روی من صبح بخیر عزیزم خدا کنه همینطور که بارون می اید تا سیاهی ها را پاک کند بدی ها رو هم از دل ما...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
1
دلبر رعنا
سالها سینه گذرگاه تب و باران بود کهنه سرباز مقاوم به سر ِ پیمان بود وقت بحران تب عشق میان گریه حال معشوق شبیه گذر طوفان بود راز تنهایی او در پی هر...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
1
نه به عشق
با من از عشق نگو بیزارم از عشقهای پوشالی با من از توجه کردن بگو. با من از اهمیت دادن بگو. با من از اولویت قائل بودن بگو. بعد، با من از دوست داشتن...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
شیهه ی اسبان دلم...
شیهه اسبان دلم . . . صدای شیهه اسبان دلم می شنوی که در تکاپوی غبار همچنان تو را می جویند؟ صدای شیهه اسبان دلم می شنوی که چون غم می تازند؟ در این...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
سرگشته
منم تصنیف آن آهوی سرگردان صحرائی منم توصیف کوچ خسته ی یک ایل قشقائی منم بی خواب و بی طاقت در این شب های یلدائی منم توضیح شاعر در سرود نرم لالائی گهی...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
آتش
به دشت لاله افکندی تو آتش بسوزد جان و تن با طعنه هایت معصومه بهرامی پور سحاب
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
دلتنگ توأم...
دلتنگ توام ای بی خبر ازمن که می آلوده ومستی پیوسته پرستار غمم بوده و هستی ازدوری تو جان به لبم ؛ دل تودلم نیست دنیا که ز من ردشده ؛ همگام توهم نیست...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
حنین
در شب سرد، بی تو، تنها، برهنه پای، ژنده، ژولیده، پرسههای بیپایان. در دل خود زمزمه میکنم، چکامهای از دوردستها. جز کوی تو ندارم جای، یادت برایم...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
ما ندیدیم...
ما که از این جهان ،خیری ندیدیم بهر سو دویدیم ، چیزی ندیدیم همش دردو همش رنج همش غم بجز درد وغم وماتم، رنجی ندیدیم عجب روزگاری ست این روزها جزکلک...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
سوار
قلم هایم دهید رخشی کشم بی سوار و بی درفش خود به تازد ، یابد سوار و هم درفش
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
صنف قنّادان
جان ناقابل فدای آن قد و بالای تو قند و شیرینی است آن لبهای بی همتای تو هر چه قنّادی میان شهر دیدم بسته شد صنف قنّادان شکایت کرده از لبهای تو