آتش گرفته قلب بی جانم


آتش گرفته قلب بی جانم

آتش گرفته قلب بی جانم من مرده ای در تلخ میدان ام بیهوده بود روز و شبم با هم جا مانده با قلبی پریشانم بگذر از این روزهای بی رویا آسوده می میرن آدمها پایان نگیرد آتش این بغض در کارزار سخت اینشاعر:فرزین مرزوقی

آتش گرفته قلب بی جانم
آتش گرفته قلب بی جانم
من مرده ای در تلخ میدان ام
بیهوده بود روز و شبم با هم
جا مانده با قلبی پریشانم

بگذر از این روزهای بی رویا
آسوده می میرن آدمها
پایان نگیرد آتش این بغض
در کارزار سخت این دنیا

شاید شبم همرنگ یک صبح
رازی در این بودن ها خفته
آلوده شد روزها با تردید
شادی را کشتن از سر نطفه

روزی دوباره باز می آید
خورشیدی از قلبها می تابد
پایان بگیرد مرگ و نابودی
آن میشود هر آنچه او خواهد

عمری نشستی با بایدها
در آرزوی تلخ شایدها
راهی نداری جز فراموشی
دور از هر آنچه هست خواهد ها

ایکاش یادت آیدش روزی
با عشق دنیا را بر افروزی
پایان بگیرد خشم و هر خصمی
با قلبهایی پر ز مهرورزی

آسان نبود بودن در این دنیا
آویخته بود بر قلبها غم ها
اشک می چکید از صورت آدم
از مردهایی مرده در رویا

ساکت بشو ای قصه ی فانی
از بعد من تو هیچ می دانی
خواهم گذشت من هم از این روزها
با شادی و غم یا پشیمانی
فرزین.م




تاثیر شگفت انگیز رابطه جنسی بر زیبایی زنان