بساط حیات


بساط حیات

حیات را بر ممات پیدا نمایان که یعنی هر دمدت شاید به پایان گزند عشق بر دل نِه دو صد بار دو دیده خون بنه بر کرده باران چه از بودن هزاران داد بودی؟ خموشی وقت رفتن لُکنت جان چه حاصل کین بهار و غفلتشاعر:حسین رازی

حیات را بر ممات پیدا نمایان
که یعنی هر دمدت شاید به پایان
گزند عشق بر دل نِه دو صد بار
دو دیده خون بنه بر کرده باران
چه از بودن هزاران داد بودی؟
خموشی وقت رفتن لُکنت جان
چه حاصل کین بهار و غفلت و مست؟
که انجامش به ره دارد زمستان
به چله زار عمرت چرب و شیرین
چو مستان مُطرب و خیزان و اُفتان
به باغ جان مستت دم نظر کن
به سر شد شام خوشکامی و رقصان
سحر خیزو پیاله پُر دعا کن
شمیم صبحگاهی بوسه بنشان
تُهی کن کعبه دل بندگی ساز
نظر گاه خدا کن بسترِ جان




فیلم| مردی که 26 سال پیش گم شده بود در زیرزمین همسایه پیدا شد!