نفسِ عشق


نفسِ عشق

در هوای عشق تو مرا نمانده دگر نفسی در دلم عشق تو منزل کرده نه هیچ کسی مانده این آخرین نفس که‌ از آن ‌توست دردِ عشق بینی و نیستی تو فریادرسی حال که برای دلِ تنگ عاشقم تو طبیبی لیلی عشقت میل تو دارد...

در هوای عشق تو مرا نمانده دگر نفسی
در دلم عشق تو منزل کرده نه هیچ کسی
مانده این آخرین نفس که‌ از آن ‌توست
دردِ عشق بینی و نیستی تو فریادرسی
حال که برای دلِ تنگ عاشقم تو طبیبی
لیلی عشقت میل تو دارد و تو نداری هوسی
در زندگیم طوفانی است از برای عشق تو
سیلاب عشق اندر چشم من و نداری احساسی
ز حال دلی که قند و شکر خور قفسی است
چه نیاز به عسلی که نیست گرد آن مگسی
در شبهای دلگیر تنهایی باز با رویای عشقت
عاشقی می کنم‌ و ندارم به هیچکسی حسی



امید