به کدامین کجاوه اند؟


به کدامین کجاوه اند؟

درتنگنای سکوت ایستاده ام فارغ زخویش و به دورم چه کِیدهاست دربازی حقارتِ این خلق ناخلف ! درچرخش مرورِ گران سنگ ِ آسیاب , می رقصدم به هیاهوی بادها این پست چرخ ِ پراز زخمِ چنبری...



درتنگنای سکوت ایستاده ام
فارغ زخویش و به دورم چه
کِیدهاست
دربازی حقارتِ این خلق ناخلف !
درچرخش مرورِ گران سنگ ِ
آسیاب ,
می رقصدم به هیاهوی بادها
این پست چرخ ِ
پراز زخمِ چنبری !!
فریاد می کنم ؛
بازم رهان ز بند هلاکت خدای من
بازم رهان که عاصی ام از اینهمه فریب
بازم ستان که خسته ام از اینهمه شکیب
بازم رهان که مسخم و
این مسلخ پلید ,
هرلحظه با کبودی ِبی انتهای خویش
نقشی به چهره ی خورشید می زند!!
بازم رهان که ندانم , نپرسمت ,
در سِیر ناکسان , ز چه بنشسته ای
خموش ؟؟!!
آخِر چرا , چگونه , چه بر خاک سُفله
رفت؟؟!
دراین سیاه چاله ی پر شِیدِ رنگ رنگ,
بر مرکبِ حباب و به طوفانِ
زندگی ,
بیرنگ مردمان
به کدامین کجاوه اند ؟؟؟

هرسو هراسناک در این ظلمت کویر ,
اندر پی خیال رهایی ز شام ها
وین شمع نیمه جان امیدی که
می رود,
تا واپسین نشانه ی هستی رها کند ,
با پای زخمی و خونین تن وخراب
لنگان , به افت و خیز ,
به تکاپوی آنچه نیست ,
می پویم و به گردش مرداب
می رسم !
آنجا که سخت تَر ,
خسِ از خار کمتری ,
بازم به چرخه گرفته ست
خسته جان !
آغاز دیگری و
پلشتی دیگری !






قفل و کلید