آقای رجایی


آقای رجایی

به مهرش پیش بردم سالهای ابتدایی را برایم خوش رقم زد ، ساخت دوران طلایی را مرا تا ابرها ، در اولین پرواز بالابرد سبک مثل پرنده ، داشتم حس رهایی را کنارم ماند و شد همراه، پیمان رفاقت بست محبت دیدم و...

به مهرش پیش بردم سالهای ابتدایی را
برایم خوش رقم زد ، ساخت دوران طلایی را

مرا تا ابرها ، در اولین پرواز بالابرد
سبک مثل پرنده ، داشتم حس رهایی را

کنارم ماند و شد همراه، پیمان رفاقت بست
محبت دیدم و هرگز ندیدم بی‌وفایی را

به گوشم از زبانش در شلوغی کلاس درس ؛
به لحن ناخوش پرخاش نشنیدم صدایی را

اگرچه سخت بود و حال غربت داشت مدرسه
دلم خوش بود پیدا کرده‌ بودم آشنایی را

مرا با واژه‌های تیره کم‌کم آشنایی داد
نگاهم بیشتر دانست ، قدر روشنایی را

نشان عشق را ازچشمهایش دیدم اول بار
به ذهنِ دل سپردم نام آقای رجایی را

شب است و با مرور خاطرات روزهای خوش
نشستم می‌نویسم خط به خط مشق جدایی را

علی عباس

معلم کلاس اولم بود؛ خنده رو مهربان و خوش اخلاق ...خبر آوردند تصادف کرده و.................
روحش شاد ویادش گرامی



بره آهوی دلم