نازتو..589


نازتو..589

نازتو دل به فرازِ نازِ تو رفته و باز آمدست سرخیِ فکر غنچه ها، را به نیاز آمدست حسرتِ پیکِ دیده را، دیده ی ذره بینِ تو دیده و تیرِ ابروت، را به فراز آمدست بخت سیاه من ز غم ، آه کشید...

نازتو..589
نازتو
دل به فرازِ نازِ تو رفته و باز آمدست
سرخیِ فکر غنچه ها، را به نیاز آمدست
حسرتِ پیکِ دیده را، دیده ی ذره بینِ تو
دیده و تیرِ ابروت، را به فراز آمدست
بخت سیاه من ز غم ، آه کشید و ناله کرد
چلچله ی چغانه را، جان به گدازآمدست
شهرتِ شهدِ ناب را، در عسلِ لبِ تو دید
که به صفِ گروهکِ بنده نواز آمدست
ناجی منجنیقِ عشق ، در دل آتشش فکند
رقص کنان به جلوه ای، با توبساز آمدست
از سبدِ سخاوتت، مهر نچیده سینه سوخت
محرمِ تو نشد که تا گنبدِ راز آمدست
رویتِ سبزِ چشمِ تو، پرده ی سِحر را کشید
دامن شعر باقرا ، پای ایاز آمدست




اینک تو