شعر کوتاه و بلند درباره امام حسین و ماه عزاداری حسینی
در این بخش گلچین اشعار زیبا در مورد امام حسین را با مضامین زیبا و غمگین را می خوانید و امیدواریم این متن و شعرهای کوتاه و بلند در مورد امام حسین و ماه محرم مورد توجه شما قرار بگیرند.
شاعران اسلامی اشعار زیادی در مورد امام حسین سروده اند که بسیار زیبا و دلنشین هستند. در ادامه اشعار زیبا در مورد امام حسین را برای عاشقان این امام قرار داده ایم.
شعر کوتاه در مورد امام حسین
در مکتب عشق شاهباز است حسین
مرات دل اهل نیاز است حسین
ســـــــــرداد نــــداد تن به ذلت اری
جــــاوید کنند نماز است حسین
شعر درباره امام حسین با مضامین زیبا
قیامت بی حسین غوغا ندارد
قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
چرا پروندهات امضاء ندارد
شعر در مورد امام حسین (ع)
من تشنه لبم آب حیاتم بدهید
راهی بــــــــــه سفینه النجاتم بدهید
من تذکرۀ کرببلا می خواهم
ای آل محمد (ص) این براتم بدهید
شعر های کوتاه درباره امام حسین و ماه محرم
حاجیان جمع اند دور هم همه
پس کجا رفته حسـین فاطمه
حاجـیان رفتند یکـسر درمنا
پس چرا اورفته سوی کربـلا
او بجای موی سر ،سـر میدهد
قاسـم و عـباس و اکبر میدهد
سعی حـج او صفا باخنجر است
مروه اش قبر علـی اصغر است
شعر درباره محرم
گودال قتلگاه … گل و بوی پیرهن
در جست وجوی یوسف زیبای بی کفن
پیداست آه … منظری از ماه چاک چاک
خورشید رنگ باخته و تکّه تکّه تن
گرگی نشسته بر تن خورشید و می درد
شال و عبا و پیرهن سرخ آن بدن
گفتند : رستخیز عظیمی است نی نوا …
نه … رستخیز گوشه ای از نی نوای زن
تاریک می شود همه جا … بی کس و غریب
سخت است هم علی شدن و هم حسن شدن
ای ماه سرخ! سر بزن از پشت نیزه ها
ای چاک چاک ماه! کجایی حسین من؟
قرآن بخوان که بشنوم آوای هفت بند
ای آیه مقطعه ، با آن لب و دهن
افتاده عکس ماه ، لب گودی و زنی
در جست وجوی یوسف زهرای بی کفن …
شعر های ناب درباره امام حسین
به سینه هرکه تمنای کربلا دارد
همیشه در دل خود روضهای به پا دارد
کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد؟
بدون عشق تو عالم کجا بها دارد؟
حـــلال جمیع مشکلات است حسین
شـــویندۀ لوح سیئات است حسین
ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا
جائی که سفینه النجاه است حسین
شعر ناب درباره امام حسین
سرم سودایی جام حسین است
همیشه بر لبم نام حسین است
دلم گر چون کبوتر پر بگیرد
اقـــامتگاه او بام حسین است
شعر های کوتاه درباره امام حسین و ماه محرم
از ازل در طَلَبَت چشم ترم گفت حسین
هرکجا بال زدم، بال و پرم گفت حسین
مادرم داد به من درس محبت اما
من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین
شعر زیبا و پرمحتوا درباره امام حسین
ای حضور آسمان در جان خاک یا حسین بن علی روحی فداک
موج ها هرچه تلاطم می کنند پیش پایت خویش را گم می کنند
ای نماز عشق را تکبیر سرخ آیت تطهیر را تفسیر سرخ
ای شکوه آفرینش، ای یقین آبروی مکتب، ای سالار دین
ای امام لاله های نینوا آفتابِ غرقِ خون در کربلا
ای جلال هر چه غیرت، هرچه مرد قوّت بازوی قرآن در نبرد
قوس محرابم، خم ابروی توست خط «انعمت علیهم» کوی توست
آب ها وقتی که توفان می کنند یاد آن لب های عطشان می کنند
شعر زیبا و دلنشین در مورد امام حسین
خط با خون تو آغاز می شود
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
چون فرو افتادی
حق برخواست
تو شکستی
و راستی درست شد
و از روانه خون تو
بنیان ستم سست شد
ای قتیل
بعد از تو خوبی سرخ است
رد خونت
راهی که راست به خانه خدا می رود
ای باغ بینش
ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم، یاوری آشناتر از تو
تو کلاس فشرده تاریخی….
علی موسوی گرمارودی
خدا جدا نکند…
اشعار محرم و شعر های سوزناک
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده امدر میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده امپایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده امای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده امنعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده اممن عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده امبنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام
شعر زیبای ماه محرم
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسیندو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسینیقین که آتش دوزخ حرام گردیده
به جسم آنکه بود یار آشنای حسینبرای بخشش کوه گناه یک راه است
بریز قطره ی اشکی تو در عزای حسینکبوتر دل عشاق هر شب جمعه
نشسته است روی گنبد طلای حسینخدا کند که شبی زائر حرم گردیم
و جان دهیم همان شب به کربلای حسینبه گوش جان تو اگر بشنوی هنوز آید
ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین
بار من را کمرم نه سر زانو برداشت
کاسهی زانوی من در طلبت مو برداشت
در خداحافظی ات بود که من افتادم
آه راحت نتوان چشم ز. آهو برداشتآهوی خوش قد و بالای حرم، میکُشَمَش
نیزه زن را که رسید از رویت ابرو برداشتهر چه کردم بخدا روی به قبله نشدی
علتش نیزهی آن بود که پهلو برداشتدیدم از دور کسی رَختِ تو را میپاید
آمدم زودتر از من او همه را او برداشتزخمهای بدنت از دو طرف مرتبط اند
هر کسی نیزهای از پشت زد از رو برداشتبین ِ. میدان نشد، اما وسطِ خیمه که شد
آخرش عمهی تو دست به گیسو برداشتبخدا خسته شدم آه کجایی اکبر
کاسهی زانوی من در طلبت مو برداشتعاقبت توی عبایی جگرم را بردم
با چه وضعیتی آخر پسرم را بردم
محرّم آمده از شهر غم، عَلَم در دست
برای سینه زدن، تکیه شد سراسر دست
شعرمحسن عرب خالقی به مناسبت ماه محرممحرّم آمد و خمخانهی ازل وا شد
وضو ز. باده گرفتم، زدم به ساغر دستحسین آمده با ذوالفقار گریانش
که: هان حسینم و تنهاترین علم بر دستحسین آمده تا شرح شقشقیّه کند
حسین آمده با خطبهی پدر در دست(چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر، دست؟)چو ذوالفقار علی چرخ میزند، بی تاب
چه حال داده خدایا مگر به اکبر دست؟ز. خیمه گاه میآید چو گرد باد عطش
حسین را بنگر پارهی جگر در دست!چه روز بود که دیدیم ما به کرب و بلا!
چه حال بود به ما داد روز محشر دست!بدو شکایت اهل مدینه خواهم برد
به خواب گر دهدم دیدن پیمبر، دستنشسته ام به تماشای زیر و رو شدنم
به لحظهای که برد شمر، سوی خنجر، دستبه خویش مینگرم با دو چشم خون آلود
نگاه کردم و در نهر شد شناور، دستبه رود علقمه بنگر که میزند بر سر
به دستگیریِمان موج شد سراسر دست!
نمیتوانم بر روی عشق، بندم چشم
نمیتوانم بردارم از برادر، دستتو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش
ز. هر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دستبه پای دست تو سر میدهند، سرداران
به احترام تو با چشم شد برابر، دست!به یاد دست توای روشنای چشم حسین!
چقدر شام غریبان زدیم بر سر، دستتو را فروتنی از اسب بر زمین انداخت
نمیرسید وگرنه به آن صنوبر، دستقنوت، پر زدن دستهای مشتاق است
به احترام ابوالفضل میکشد، پر، دست!مگر تو دست بگیری که دستگیر تویی
به آستان شفاعت نمیرسد هر دست!اگر چه پیش قدت شد قصیده ام کوتاه
به اشتیاق تو شد، سطر سطر دفتر، دستحدیث دست تو را هیچ کس نخواهد گفت:
مگر به روز قیامت رود به منبر، دست
شعرسید حمید رضا برقعی به مناسبت ماه محرمیک جهان روضه و یک ماه محرم داری
آه، آقای غریبم چقدر غم داریتا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات
باز هم روضهی نا خوانده به عالم داریاین همه زائر دلسوختهی خاکت را
از ازل داشتهای تا به ابد هم داریروضه خوان هات زیادند، یکیشان قرآن
مطلع فجر خدا سوره مریم داریدرد دل کن که نماند به دلت، چون پدرت
خواهرت هست کنارت، تو که مَحرم داریبهترین نوحه ما هست «غریب مادر»
صاحب روضه بگو، بهتر از این دم داری؟تا که نومید نگردد ز. درت محتاجی
تو هم انگشت هم انگشتر خاتم داریوقت تدفین توای شعر غریبی، پسرت
دید در وزن تنت چند هجا کم داری
جدا ز. روضه و ماتم نمیشوم هرگز
شعر مُقبل کاشانی به مناسبت روز دهم ماه محرممرا ببخش مرا، چون که خوب میدانم
که توبه کردم و آدم نمیشوم هرگزاسیر جاذبۀ حُسن یوسف یاسم
که محو در گل مریم نمیشوم هرگزگناه کارم و حتی بدون اذن شما
بدان نصیب جهنم نمیشوم هرگزبه جان عشق قسم غیر چهارده معصوم (ع)
به پای هیچ کسی خم نمیشوم هرگزقسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
بجز شهید محّرم نمیشوم هرگزنَمی فُرات بیاور چرا که من قانع
به سلسبیل و به زمزم نمیشوم هرگزدر انتهای غزل من دوباره میخواهم
فقط برای تو باشم نمیشوم هرگز
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولانهوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردیدنه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشتکشید پــا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتادبلند مرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد