سفر رفته


سفر رفته

سفر رفته به شعرم رنگ و بوی تازه دادی تو اون برگ گلو بوی بهاری تو رعنا گلرخو بالا بلندی تو برگ گل لطیفی مثل بارون بهاری قدم کن رنجه پا بر دیده بگذار ز مویت عطرشاعر:رسا گلریز

سفر رفته
به شعرم رنگ و بوی تازه دادی
تو اون برگ گلو بوی بهاری

تو رعنا گلرخو بالا بلندی
تو برگ گل لطیفی مثل بارون بهاری

قدم کن رنجه پا بر دیده بگذار
ز مویت عطر شب بو میفشانی

بیا تا بوی تو از تو ببویم
بیا تا صورتت با بوسه پوشم

زمستان رفت و من چشم انتظارم
مگر سر با تو بر بالین گذارم

خیالت کرده دیوانه ، نبودم
شدم مجنون ، که دیوانه نبودم

بیا سوغات من در کیسه بگذار
از آن مویی که چیدی ، کم نگهدار

اگرصبحی به یادم کرده ایی چشمان خود باز
از آن بوی دهان در شیشه عطری کن ،نگهدار

کنار آن یکی سوغاتی ام در کیسه بگذار
به صندوق کن کلید آن نگهدار



رسا گلریز




شهره شهر