شهد شکر


شهد شکر

من تا طلوع پا گرفته ی عشق تو دیده ام از غیر عشق ، هرچه باشد ، بریده ام ازجمع پر خروش وبی ثمر مردمان شهر دیری است دست بریده و پا را کشیده ام اینجا به یاد روی تو در کلبه ی سکوت من در میان خانهشاعر:سید محمود سید موسوی

من تا طلوع پا گرفته ی عشق تو دیده ام
از غیر عشق ، هرچه باشد ، بریده ام

ازجمع پر خروش وبی ثمر مردمان شهر
دیری است دست بریده و پا را کشیده ام

اینجا به یاد روی تو در کلبه ی سکوت
من در میان خانه ی صبرم خزیده ام

از بس که دل نرفته از اقلیم غم برون
با سایه خو گرفته و وجد آفریده ام

در دل هوای دیدن روی تو کرده ام
وندر خیال خویش به وصلم رسیده ام

مَنعم مکن چو در طلب شربتی نِیم
شهد شکر ز لعل لبانش چشیده ام




دل بیقرار