امشب ! این بند گسست ، شاد شدم
از تعلق ببریدم که چه آزاد شدم
قاصدک رفت پی باد پی ساز خودش
من بماندم سر این خانه که آباد شدم
وه! که این حوصله از جور و جفا سر می رفت
روحم از جسم برفت همسفر باد شدم
بی وداع ، بی خور و در چشمه خواب شیرین
سال ها کوه بپائید و منم ناله ی فرهاد شدم
دین و دنیا نفروشم به متاعی ناچیز
بی خبر ، از همه! پا بند پری زاد شدم
با خدا عهد ببستم که روم بر در حق
صابر و ذاکر و راکع ! و به سجاد شدم
امشب ! این حال خراب است ز لیلا و سبو
بید مجنون شدم و یکسره فریاد شدم
افروز ابراهیمی
سرایش بهار ۹۴
ویرایش بهار ۹۹
از تعلق ببریدم که چه آزاد شدم
قاصدک رفت پی باد پی ساز خودش
من بماندم سر این خانه که آباد شدم
وه! که این حوصله از جور و جفا سر می رفت
روحم از جسم برفت همسفر باد شدم
بی وداع ، بی خور و در چشمه خواب شیرین
سال ها کوه بپائید و منم ناله ی فرهاد شدم
دین و دنیا نفروشم به متاعی ناچیز
بی خبر ، از همه! پا بند پری زاد شدم
با خدا عهد ببستم که روم بر در حق
صابر و ذاکر و راکع ! و به سجاد شدم
امشب ! این حال خراب است ز لیلا و سبو
بید مجنون شدم و یکسره فریاد شدم
افروز ابراهیمی
سرایش بهار ۹۴
ویرایش بهار ۹۹