چند دوتابیتی


چند دوتابیتی

بجنب ساعت ده شد زمان که مسخره نیست چرا هنوز نشستی؟ مکان که مسخره نیست دیر پسنجر یو ماست گو تو هیز بدروم اوکی اوکی نکن احمق زبان که مسخره نیست ـــ دوباره قیچیِ مرگ اره شد رفیق بیا دوباره گرگ شرف بره...

بجنب ساعت ده شد زمان که مسخره نیست
چرا هنوز نشستی؟ مکان که مسخره نیست

دیر پسنجر یو ماست گو تو هیز بدروم
اوکی اوکی نکن احمق زبان که مسخره نیست

ـــ

دوباره قیچیِ مرگ اره شد رفیق بیا
دوباره گرگ شرف بره شد رفیق بیا

نه اینکه قافیه تنگ است؛ راست می‌گویم
دلم برای تو یک ذره شد رفیق بیا

ـــ

ذغال و سیخ و سس و باد هست؛ بال کم است
شمال بی تو به اندازه‌ی شمال کم است

تو مثلِ... مثلِ... تو مثلِ... تو مثل چی خوبی؟
تو را شبیه چه چیزی کنم؟ مثال کم است

ـــ

آیا طبیعت خالق من یا شما بوده
یا خلق این یک جانور کار خدا بوده

وقتی کسی را دوست داری تازه می‌فهمی
هر کس که بوده قصدش از خلقت چه‌ها بوده

ـــ

کسی نمانده ببیند رکود حال مرا
بیا که آمدنت کم کند ملال مرا

اگر دوشنبه بیایی تب مرا دیدی
اگر سه‌شنبه بیایی هم ارتحال مرا

ـــ

دلم که می‌گیرد ابر ابر می‌بارد
از آسمان و زمین سنگ قبر می‌بارد

صدا صدای طبیعی باد و باران نیست
درست گوش کن انگار ببر می‌بارد

ـــ

سلام گوگولی‌ها سلام گوگولی
خروس طعنه به شب زد که یعنی آمده صبح

ردای نقره و تاج طلا و کله‌ی تاس
عجب صفات ملوکانه‌ای به هم زده صبح

ـــ

هر شب دراز می‌کشم از درد توی رنج
روی لحاف وحشت و زیر پتوی رنج

امروز حس و حال ندارم ببینمت
فردا قرار ما سر غم رو به روی رنج



کوچه بن بست