حس تو


حس تو

تا نشستی روبروم درد و غم از یادَم رفت جَلدِ ایوان تو شد مرغ دل از بامَم رفت زُل زدم در چشم تو دیدم به چشم دریا را کاش بگیرد موج تو این آدم‌ تنها را... دست به دستم دادی و کار دلم را ساختی آتشیشاعر:امیدالیاری

تا نشستی روبروم
درد و غم از یادَم رفت
جَلدِ ایوان تو شد
مرغ دل از بامَم رفت
زُل زدم در چشم تو
دیدم به چشم دریا را
کاش بگیرد موج تو
این آدم‌ تنها را...
دست به دستم دادی و
کار دلم را ساختی
آتشی را بر تن و
در جان من انداختی
بوی عطر پیرهنت
بوی خوش باران بود
مثل ذوقِ دیدنت
در اول آبان بود
پیچ و تاب زلف تو
رقص حریر در باد بود
تیرِ ابروی کمانت
قاتل فرهاد بود...




ریزه کشکول21