مِهر هم گذشت
باز هم نه عاشق شدم
نه در غروب زود هنگام آسمان، دزدکی لب یاری را بوسیدم
نه خود را در آغوشی رها کردم
نه دست های یخ زده ام به دستی گره خورد
نه خیابان ولیعصر را با معشوقی قدم زدم
نه سر به روی شانه ای گذاشتم
مِهرِ بی مِهر!
قلبی که عاشق نباشد پاییز هم برایش فرقی با تابستان ندارد
باز هم نه عاشق شدم
نه در غروب زود هنگام آسمان، دزدکی لب یاری را بوسیدم
نه خود را در آغوشی رها کردم
نه دست های یخ زده ام به دستی گره خورد
نه خیابان ولیعصر را با معشوقی قدم زدم
نه سر به روی شانه ای گذاشتم
مِهرِ بی مِهر!
قلبی که عاشق نباشد پاییز هم برایش فرقی با تابستان ندارد