دنیای عجیب


دنیای عجیب

(هر بی سر و ته یار وفادار نباشد) هر لاف زنی عاشق دلدار نباشد هر کهنه سنی پیر خردمند نگردد هر پیل تنی شیر دِلک دار نباشد هر شاه زنی مونس غموار نگردد هر مو به تنی مرد شرف دار نباشد هر کس که ب خود...

(هر بی سر و ته یار وفادار نباشد)
هر لاف زنی عاشق دلدار نباشد
هر کهنه سنی پیر خردمند نگردد
هر پیل تنی شیر دِلک دار نباشد
هر شاه زنی مونس غموار نگردد
هر مو به تنی مرد شرف دار نباشد
هر کس که ب خود دیده کمی ثروت و مالی
مردی به زر و سکه و دینار نباشد
عاشق چه گنه کرده که در پیچ و خم راه
تنهاست و کسی محرم اسرار نباشد
زین میکدهٔ عمر کسی جای نماند
آزاد هر آنکس که گرفتار نباشد
آباد شوی گر سبب خیر بگردی
پیروز همان روز که تکرار نباشد
پرسید ز جوانان و ز پیران که بجستید؟
شخصی عملش عکس ب کردار نباشد
دیوانه شود عاقل اگر بیش بداند
نادان که نه غمگین و نه بیمار نباشد
راضی ب قضایت و به حکمت و قدر باش
اینگونه اگر نیست که دادار نباشد



جایی نرفته ام