داستان کوتاه زمانی که عزرائیل خندید، گریه کرد و ترسید

دسته‌بندی: داستانتاریخ انتشار: ۱۳۹۸ مرداد ۲۰, یکشنبه ساعت ۱۰:۵۶

داستان کوتاه و زیبای خنده ترس و گریه عزرائیل از عزرائیل پرسیدند: زمانی که جان آدمها را میگرفتی تا بحال گریه کردی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم. “خنده ام” زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مَردی را بگیرم، او را در کنار کفاشی یافتم …\ نوشته داستان کوتاه زمانی که ...