خلاصه داستان آوازی برای وطن به صورت کوتاه و بلند


خلاصه داستان آوازی برای وطن به صورت کوتاه و بلند

داستان آوازی برای وطن نوشته محمد دهریزی و از جمله داستان‌های کودک است که در کتب درسی نقل شده‌ است. این داستان به سرنوشت زاغ بوری می‌پردازد که لانه گرم و نرم صاحبش را برای رسیدن به وطن ترک می‌کند.

خلاصه داستان آوازی برای وطن به صورت کوتاه و بلند

ستاره
| سرویس فرهنگ و هنر - "آوازی برای وطن" داستانی جالب و آموزنده از جستجوی یک زاغ بور است که در قسمت بخوان و بندیش فصل سوم کتاب فارسی پایه پنجم نوشته شده‌ است. در این مقاله، قصد داریم خلاصه این داستان را به همراه پیام کلی آن ذکر کنیم.


خلاصه یک بندی داستان آوازی برای وطن

داستان آوازی برای وطن نوشته محمد دهریزی است؛ خلاصه کوتاه این داستان به شرح زیر است:
زاغی که از زندگی در یک قفس طلایی با آب و دانه فراوان خسته شده، به جستجوی وطن اصلی خود می‌پردازد. بازرگان صاحب این زاغ در قفس را باز می‌کند تا زاغ به هرکجا که وطنش هست برود. زاغ پس از گذشتن از یک سپیدار سرسبز، یک برکه آب زلال با ماهی‌های زیبا و باغ پرندگان سرشار از میوه، به دریایی خروشان می‌رسد. او به توصیه‌های مرغان دریایی که می‌گویند گذر از این دریا غیر ممکن است، توجهی نمی‌کند و به دریا می‌زند. پس از تحمل سختی‌های فراوان از دریا عبور می‌کند و بعد از گذر از دریا، رشته‌کوهی سر به فلک کشیده را نیز به عشق وطنش رها می‌کند و به سمت سرزمین خود می‌شتابد. در نهایت، زاغ بور به کویری می‌رسد که در روز‌های کودکی وطن اصلی زاغ بوده است. با رسیدن زاغ به این کویر، دوستان و خانواده‌اش را پیدا می‌کند و لانه خود را در آنجا می‌سازد.

خلاصه بلند داستان آوازی برای وطن

در قسمت قبلی به شرح خلاصه کوتاه داستان آوازی برای وطن پرداختیم؛ در این قسمت، می‌کوشیم تا داستان آوازی برای وطن را با جزییات بیشتر تعریف کنیم. پیش از آنکه به خلاصه این داستان بپردازیم، باید شخصیت اصلی این داستان را معرفی کنیم.
زاغ بور نوعی از پرنده است که از خانواده کلاغیان می‌باشد؛ این نوع از پرندگان بصورت بومی در کویر‌ها ساکن هستند. داستان آوازی برای وطن نیز، شرح سختی‌های یک زاغ بور است که از قفس طلایی یک بازرگان به سمت وطن خود (کویر) می‌شتابد.
زاغ بور که از زندگی در یک قفس طلایی با آب و دانه بسیار زیاد، خسته شده‌است، آواز کو کو وطنم سر می‌دهد؛ صاحب این پرنده در‌های قفس را باز می‌کند تا زاغ بور به هرکجا که وطن اوست برود. صاحب پرنده تعجب می‌کند که چرا زاغ بور قصد ترک کردن چنین قفس زیبایی را دارد.

زاغ پس از پر کشیدن به سمت وطن، به سپیداری سرسبز می‌رسد، ولی این سپیدار را نیز به قصد رسیدن به وطن رها می‌کند. پس از رها کردن سپیدار، زاغ بور به برکه‌ای با ماهی‌های بسیار زیبا و آبی به شدت زلال می‌رسد، ولی بخاطر علاقه‌ای که به وطن خود دارد از این برکه نیز می‌گذرد.

زاغ بور بعد از گذشتن از برکه، به باغی می‌رسد که مخصوص پرندگان است و درختانی با میوه‌های فراوان دارد. ساکنان این باغ که طاووس‌ها و لک لک‌ها و پرستو‌ها هستند، می‌کوشند تا زاغ را از ادامه مسیر منصرف کنند، ولی زاغ این باغ زیبا را نیز برای رسیدن به وطن ترک می‌کند.

زاغ از باغ عبور می‌کند و بال زدن به سمت وطن را آغاز می‌کند. در میانه راه، به دریایی خروشان می‌رسد که وطن چندین مرغ دریایی است. او به سمت مرغان دریایی می‌رود و از آن‌ها درباره عبور از دریا می‌پرسد. یکی از مرغان دریایی به زاغ بور می‌گوید که عبور از این دریا غیرممکن است، ولی زاغ مایوس نمی‌شود و همه توان خود را جمع می‌کند تا از دریا عبور کند. در میانه دریا، طوفان شدیدی درمی‌گیرد و زاغ را از مسیر خود منحرف می‌کند. زاغ پس از چند ساعت بی‌هوشی، خود را بر روی یکی از تخته‌های معلق روی آب پیدا می‌کند و از اینکه زنده است، خوشحال می‌شود و باری دیگر، به سمت وطن خود حرکت می‌کند.

با گذر از دریا، زاغ قصه ما، به رشته‌کوهی سر به فلک کشیده می‌رسد که مسکن حیوانات و پرندگان بسیاری است و آب و هوای بسیار مطبوعی دارد؛ اما زاغ از این رشته کوه نیز به سودای رسیدن به وطن، عبور می‌کند.

زاغ پس از عبور از رشته‌کوه، رایحه‌ای شبیه به بوی وطن خود را حس می‌کند و به صورت ناخودآگاه شروع به آواز خواندن می‌کند؛ او کمی ارتفاع خود را کم می‌کند و با دقت بیشتر، متوجه می‌شود که به وطن خود رسیده‌است. بله، زاغ به بیابانی که تمام دوران کودکی خود را در آن سپری کرده بود، رسیده‌ و با رسیدن به این بیابان، زاغ به یاد همه آن خاطراتی که از دوران کودکی در این بیابان داشته‌ می‌افتد و به شدت دلتنگ خانواده و دوستان خود می‌شود. ناگهان متوجه می‌شود که دوستانش نیز در همان بیابان ساکن هستند و با شنیدن صدای زاغ، به سراغ او آمده‌اند. زاغ به آن گروه زاغ بور می‌پیوندد و سالیان درازی را در آن کویر که وطن اصلی او بوده‌، سپری می‌کند.
خلاصه داستان آوازی برای وطن به صورت کوتاه و بلند

سخن آخر

با خواندن داستان آوازی برای وطن، بهتر درک می‌کنیم که هر انسان نیز مانند زاغ بور، نیازمند است که در وطن خود زندگی کند و اقلیم خود را آباد سازد. این داستان همچنین به این مسئله اشاره می‌کند که آدم وقتی از سرزمین خود دور باشد، حتی اگر بهترین شرایط رفاهی را داشته باشد، باز با یاد وطن خود زنده است و شاید یک روز، همه امکانات رفاهی و موقعیت‌های بسیار عالی را برای بازگشتن به وطن خود ترک کند. داستان خوانی، به خصوص خواندن داستان‌های کوتاه همیشه جذاب است. اگر شما نیز به این داستان‌ها علاقه‌مندید، پیشنهاد می‌کنیم ۷ داستان کوتاه آموزنده و زیبا را نیز مطالعه کنید. در پایان، شما می‌توانید از طریق قسمت "نظرات و پرسش‌ها" سوالات خود را با کارشناسان سایت ستاره به اشتراک بگذارید.

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس صبح بخیر زمستانی | 130 عکس نوشته صبح بخیر زمستانی